
پارت جدید رمانو گذاشتم برید عشق کنید نپصا^^😌🐻🍫
#آدرین❠ داشتم با جیانا بحث میکردم که یدفه مرینت افتاد جلوی پامون...¡! داشتیم با دهن باز و تعجب نگاش میکردم ، که سریع به خدش اومدو پاشدو با هُل نگامون کرد¡! دوروبرشو یه دید سریع زدو دوباره با چشمای درشتش بهمون خیره شد ، لبشو گاز گرفتو سریع با عجله گفت : - چی... چیزه.... من داشتم... از اینطرف... رد میشدم که یدفه... چیز... اها... یدفه پام گیر کرد به این نمدونم چی چی ، بعدشم کله پا شدم افتادم وسط بحث مسخرتون... نه ینی با ارزشتون¡! شک کرده بودم که داشت حرفامونو گوش میکرد ولی با این رفتارش شکم به یقین تبدیل شد...
#آدرین❠ با چشمای خمار ریز شده به مرینت نگاه کردمو ابرو انداختم بالا نگاهم سوالی شد¡? صدای جیانا بلند شد مرینتو مخاطب قرار داد با حرص گفت : گوش وایساده بودی حرفای ما رو بشنوی فضوووول¡! از لحن حرف زدنش با مری خوشم نیومدو با اخم چشم دوختم بهش¡! جیانا که اخمامو دید قیافشو مظلوم کردو رو به من با لحن بچگونه گفت : آخــه آدری ژونــم اون همـــش منـــو اذیــت میــکنه¡! اخمام بیشتر رفت تو هم خوشم نمیومد جلوی مرینت باهام اینجوری بحرفه...
#آدرین❠ با اخم نظاره گرش بودم که یهو صدای مری بلند شد ، حق به جانب برگشت سمت جیانا و با صدایی که وقتی عصبانی میشد حالت گَنگ میگرفت گفت : چرا صفات قشنگتو به ما میچسبونی نچسب... خوبه منم بهت بگم آدم خیلی کَنه ای هسی که از پسرای بدبخت آویزون میشی برا اینکه نگات بکنن¡! دهنم از فرط تعجب باز مونده بود...¡! کم پیش میومد اینجوری عصبانی بشه ولی وقتی اینجوری میشد دیگه کسی نمتونست باهاش دهن به دهن بشه ، آخه هیچکس زورش به زبون دو متری این فسقل نمیرسه¡!
#مرینت❠ از دستش ناجور عصبانی بودم... اون حق نداره با من اینجوری حرف بزنه ، آخه فکر میکنه کی هس¡? خاهرمه ولی بچه زن بابامه از طرف پدری یکی هستیم¡! اصلنم ازش خوشم نمیاد جوری جلوی بزرگترا خوب رفتار میکنه که شده منبع توجه همه¡! همه کاراشم از روی حسادت با منه ، چون مادربزرگم الیزابت بانو دستور دادن حالا که مادرم از پیشمون رفته من جانشینش بشم چون مامان بنده ملکه کوچیک عمارتمون بودنو بعد الی بانو همه از اون اطاعت میکردند¡! و البته درسته که من دختر کوچیکه مامانمم ولی بخاطر یه سری دلایل که فقد خدشون میدونن من انتخاب شدمو در حال حاضر کسی که مثلن خاهرمه با ننش برا از دور خارج کردنم نقشه میکشن...
#مرینت❠ رفته بودم تو فکر که با صدای آدرین به خدم اومدمو نگاش کردم که چشمم به بغلش افتادو با جای خالی جیانا تعجب کردم¡! طبق معمول زود کم آوردو ، دمشو گذاشت رو کولشو رفت... _مرینت¡? صدای آدرین بود¡! برگشتم سمتشو ناخاسته گفتم : جانم?¡ یه برق کمیابی تو چشماش دیدم که شُکم کرد... چشماش داشت میخندید که نتونست خدشو کنترل کنه یه لبخند ملیح اومد رو لبشو چال گونه هایی که جذاب ترش میکردو به نمایش گذاشت¡! ناموصن به چشم برادری خیلی جذاب بودو برا خدش تیکه ای بود ، همه جنسای مونث از کوچیک تا بزرگ از خداشونو باهاش باشن¡! ولی خو نمدونم چرا هیچکسو محل نمیده فقد با منو خاهرامو خاهر خدش راحته...¡!
•[ پایان p³ خب اینم از پارت سوم رمان بعد مدت ها بخونید لذت ببرید^^🍄♥ ممکنه بعد از ¹² شب p⁴ رو هم بزارم اگه شد^^🍇💜 امیدوارم رمانمو دوست داشته باشید کیوتا^^✨💛 آیدی من تو ویسگون←zepeto_marinette14@ رمانو اونجا ممکنه زود به زود پارت بزارم حتمن فالوم کنید^^🖇🤍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بک؟
فالویی